×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

fotrose malak

× این ملک در اثر کوتاهی کردن در امر خدا به مدت هفتاد هزار سال از درگاه خدا رانده شد و به یک جزیره تبعید شد در انجا هر چه استغفار کرد مورد قبول درگاه خدا واقع نشد روزی که امام حسین به دنیا امد به خانه پیامبر رفت قنداقه امام حسین به پر این ملک خورد و پر سوخته شده وی ترمیم گشت و دوباره به درگاه الهی راعه یافت حال سرنوشت ما انسانها نیز همین طور است بر اثر نافرمانی به جزیره ای بنام دنیا تبعید شدیم که تنها با توسل به معصومین میتوانین به درگاه الهی بازگردیم
×

آدرس وبلاگ من

ester313.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/fire land

کوچه

بی تو مهتاب شبی از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم،
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق ديوانه که بودم،
در نهان خانه ی جانم گل ياد تو درخشيد.
باغ صد خاطره خنديد،
عطر صد خاطره پيچيد:
يادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتيم.
پرگوشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم.
ساعتی بر لب آن جوی نشستيم.
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام.
...
يادم آيد تو به من گفتی: از اين عشق حذر کن!
لحظه ای چند بر اين آب نظر کن!
آب، آيئنه عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است!
باش فردا که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی ازين شهر سفر کن!
با تو گفتم حذر از عشق؟ ندانم
سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پرزد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی! من نه رميدم نه گسستم.
باز گفتم که تو صيادی و من آهوی دشتم!
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم!
حذر از عشق ندانم. سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم!
...
يادم آيد که دگر از تو جوابی نشيندم.
پای در دامن اندوه کشيدم.
نگسستم، نرميدم...
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم!
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم!
نه کنی از آن کوچه گذر هم!...
بی تو اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم...
فريدون مشيری
چهارشنبه 5 مرداد 1390 - 10:47:28 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://www3da.iran.sc

ارسال پيام

شنبه 9 مهر 1390   10:20:21 AM

وقتي به دنياي خيالي پا مي گذارم و اونو كنار خودم مي بينم، براي دنياي واقعي شكلك درميارم و ميگم: ديدي به من دروغ مي گفتي هيچ وقت به اون نمي رسم حالا مي بيني كنار اونم. اما وقتي چشم باز مي كنم و اونو كنارم نمي بينم، اين دنياي واقعي است كه برام شكلك درمياره و ميگه: ديدي گفتم دنياي خيالي وفا نداره و خيلي زود آدم رو ترك مي كنه!